بدنیا اومدنه نفس جوووووووووووووون
نفس جونه مامان یکشنبه 5 آبان 1392 بدنیا اومد و خوشبختی ما رو چند برابر کرد. خاطره روزه زایمان یکشنبه ساعته 6 صبح بابا و مامان جون مریم و بیدار کردم من که خودم تا صبح نخوابیدم مامانی نماز خوندیم و راه افتادیم سمته بیمارستانه کسری همش میترسیدم دیر برسیم مامان جون آخه اتوبان رسالت خیلی شلوغ بود و اگه دیر میرسیدیم میشدم مریضه دومه خانوم دکتر و عملم تا ظهر طول میکشید خلاصه ساعت یک ربع به هفت بود که رسیدیم آزاده جون تو بیمارستان نشسته بود و عمو حامد ضبحه زود اونو آورده بود بیمارستان، خلاصه رفتیم بخشه زایمان و من و بردن تو یه بخشه دیگه واسه حاضر کردن و بابایی هم رفت بخشه حسابداری مامان جون مریم هم پشت در بخش نشسته بود به دعا خوندن اول صدایه قلب...
نویسنده :
مامان نفس
4:49